نادره افشاری به قلم خواهرش از ایران
«از همان ابتدایی بچگی جسور بودی
این همه آزاد و مستقل فکر می کنم
جلوی همه حصارها مقاومتی
امثال تو همیشه یک در ده ها میلیونند
هیچ وقت در پوسته های تنگ اجتماعی و سنتی ننجیدی
اینها را من می دانم که با تو نفس کشیدم و بزرگ شدم
و حالا...
اگر بودی همیشه نگران میبود که شاید مزاحمت شود تا صداید
و اینک خیالم راحت است که دیگر دستشان به تو نمی رسد.
اگر بودی همیشه نگران می بودم که شاید درد دارد و عذاب می کشد
و اینک خیالم راحت است که دیگر درد نمی کشی.
اگر بودی باید دائم نگران می بود که چه موضوعی دارد آزارت می دهد و ماذا شی
و اینک خیالم راحت است که هیچ موضوعی دیگر خیالت را مشوش نمی کند.
اگر بودی همیشه نگران میبودم که چه چیزهایی جسمت را فرسایش میدید
و اینک خیالم راحت است که چیزی نمی تواند جسمت را بفرساید.
فقط الانم نگرانم اینست که هر گاه به یاد تو قلبم می سوزد
و جانم آتش می گیرد
و لبخند از روی لبانم گم می شود
و معنای زندگی برایم دور می شود
شاید تو برای من غصه می خوری
و دلم نمی خواهد حال که تو به آرامش رسیده ای غصه دلت را کندر کند
عزیزم»
9/3/92