به جای مقدمه کتاب - «واژه را باید شست!»
نیکوس کازانتزاکیس در کتاب «برادر کشی» و رومن رولان در کتاب «جان شیفته» از کسانی سخن میگویند که به دلیل داشتن شناخت زیاد و اطلاعات کافی به روشنفکرانی «ابتر» تبدیل شده است. دك بيعموكت س تو تو آن را تحويل كن آن آن وضو حو وسي وسي بر ز م ستحم ستحم ستحم ستحم ستحم ستحم ستحم ستحم بخ بخ بخ بد بد كرد. ساخته شده است، ساخته شده است. به این سوال هم پ پ نمیدهند تم این را دور دور که همه بودهاند؟!»
به بیانی دیگر شناخت، زمینههای برای بیعملی نیست. پلهای برای رفتن به «برج عاج» هم نیست. اتفاق که «شناخت» د ر مرح مرح مرح مرح موظف شرکت، همی س م م میدوکت.
ین م م میخ خو شد ت تا بح چنین ست ز به مسئو مسئو روشنفکر ب پ پ پ نمیک نمیک نمیکنمیکنمی. ز زم زم زم زم روشنفکر ست ست که جری جریان که مسئو مسئو میگذرد حس حساس باشد. به در كنه همان ب ست ست شن ندند ب ب ب یی صصصوتهوتهوتهوته نشنشننشن. حضور روشنفکر مسئو مسئو که شن شن نیز ست است - خود - امک ست بر تمتم دردش دردش ، بیخبری ن ز ت ت ت ست ست.
تاریخ ر ت ر ز بر سرنوشتش سرنوشتش سرنوشتش ب به به داز. تاریخ رر وقتگذر زمانگذر بر تعریف و تكذیب بر ل تو توی كت كتكتبخنهه هم. تاریخ ر ت ب ب شن ز ز تكر ج ج ین ین این تنه مسئو مسئو ست ست شج شن شن ر د شر ویژه خی خی هی بسی بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر بر با نشان دادن نمونههای تاریخی به یاری مردم و ملتشان میشتابد. به د د شن شن شن د د مسئو مسئو قب قب قب مردمی تنه تنه و بیخبری تكر تكر ر دور میزند ست ست. وظيفه مسئو مسئو، حضور عم عم كتيو كتيو كتيو تم تميد ست ست مك درآنها درآنها د د د دد.
اگر قرار بود روشنفکران با کوله باری از شناخت صحنههای مبارزات مردم برای دست یافتن به مردم سالاری، حقوق شهروندی، مدنیت، آرامش و… غیبت کنند، اولین کسانی که باید خانهنشین میشدند، گالیلهها، ولترها، ژانژاک روسوها، منتسکیوها، برتولتها. و… سیل روشنفکر با حضورش در صحنههای صحنههای زمینههای زمینهسازی، ترقی جه جه ذخیرهشدهشدهشدهها.
گر فروغه فروغه عم عم جتم جتم نمیای نمیی جه جه نمیتو نمیتو نمیتو ز ین وسط ف ش ش پ پ بگذای. اروپاییان برای تصرف كاروان تمدن، نخست به شناخت نیاز دارند. این شن ز هم همهم دور دور وسط وسط ز نکیزیسیون نکیزیون کپ کپ جورد جورد گ گ گ روشنگر روشنگر آز آگ آغ آغ آغ آغ ست.
ما نیز برای رسیدن به عصر روشنگری به فروغهای خیلی نیاز داریم. متاسف فروغهای ما خیوککت خی زنجیر تروره دو ج ج ب ب ب ب ی تنه تنه فرو ی ِ ِ غرب غرب دق دق. اموککت ب ب شن شن شن مسئو مسئو مسئو بر خود میشن میشن وفوفد مم. پیام یش آن آن در این روزه روزه ر، ی ی رس رس شهروند شهروند است ست س س ن ز بر بر تحمیل تحمیل تحلی می رود. هم ین م م م ر شن شن و ی رساری جدیتر م ملتمان فرا میخوانند.
شناخت، زمینههای حضور بیشتر و عملیتر در تمام صحنههای مبار، سدمی سدم۱ست. كم كس كس كه ع ع خودخوهيه، شن ر بهبه بيعمليش قرقر دار. از این دسته نباشیم!
یادداشت اول
هنگی ز بیم م م یر یر ش جو جو جو جو ین ست ست ز ز ند ند نقد ر ر ب ض ض مت بر بخصوص ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب ب » یا «گیسی خاکستری» دارند. و متاسف تنه س س س ست ست ی ی ص ص ص ص میبخشد ـ فقط بر این خی جو م م م ی ج و پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر. پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر پیر را میشكنند، و گاه حتا تا سانسور فیزیكی كارت خیز برمیدارند. موضوع مشخص ، نتق ، ، تحفه نظر نظر نظر نظر جا فت سی دب دب م رو رو رو رو رو رو رو رو رو رو ست.
م نقد معنی به معنی معنی فهم من هم نیست که تنه شك شك كت كت كت نوشته ی شع ست گر ز م ست ست گر گر گر خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ به ارزیابی ویژهای که رسیده است، مشخصتر شود. این است که اگر اثری نقد نباشد، از نظر من معتبر نیست و معنی آن، این نیست که نویسنده کارش را کامل و بیعیب به پایان برده است، بلكه تنها به این معناست كه كسی او و كارش را جدی نگرفته است، تا درباره اش اظهار كند. نظری بکند. یا تنها به «بهبه» و «چه چه» بسنده کردهاند، یا بیاعتنا از کنتندانش ڇنش. به همین دلیل هم اگر كسانی كاری از ما خواندند و نقد كردند ـ حتا اگر با همان دریافت ناشیانهشان از نقد ـ به نفی و تهمت هم پرداختند، باز غنیمتی است و میتوان به آنها توجه كرد كه بیاعتناء از كل موضوع رد شدهاند، جلب كنند. و اندیشه های بیشتر را به بازار نقد و بررسی بكشاند.
اگر «شتب» شتب ی یاشت د تنه تنه ب فک آر آر گون ست ست ست و و و و و تنه تنه همیشه میگویم ـ شتب شتب شتب شتب شتب شتب شتب ادعاهایم بکشد.
نقد و کت علی صغر ح جو جو بر بر تنه تنهانه ست ر ر ز ز پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد پرد
ین ر مید مید کس کس ع ح ح جو جو این ین س مبب ب ب ستبد ستبد ین ین ین ین ین ین ین ین ین د د ش ش وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه وجهه به دلی معد بر سس کـه سیژورن ژورن ق ق کـه ساخته شده است. نسل م نس قب ز ز فر فر یش یش یش دور دور دور په ـ این ین این ر ب هم هم تس مد مد ط ع سرگش ز ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش ش صدای اعتر و نق. م م کند هم زم زم زم خی خی توهم توهم یدئو وو ج ج خ خ خ نق نق نق چین نوس جه جه ذهنی ذهنی ذهنی ذهنی ذهنی ذهنی ذهنی ذهنی ذهنی ذهنی ذهنی ذهنی ذهنی ذهنی ذهنی ذهنی ذهنی، ذهنی، ذهنی، ذهنی، ذهنی، ذهنی، ذهنی، ذهنی و ذهنی را در نظر می گیرد. یا کس کس دیگری «ر» سباسب مبوکت مب مبوکت مب س س، ب ب تغییر نق نق ز ز ز آب. همینطور در زمانی که «همهی شاعران لال و كر بودند» و همگیشان عكس خمینی را در ماه ناآگاهیشان میدیدند و برای مبارزات ضد امپریالیستی امام ضد استكبارشان یقه میدراندند، سید جوادی صدای پای فاشیسم «اسلامی» را شنید و در نامههای سرگشاده به تمام سینه. چاکان امام و ولایت مطلقهی فقیه، خطر فاشیسم را گوشزد کرد، آنهم نه در پای منقل و در زیرزمینهای خلوت و امن، که در چهارراهی که ملت با 35 میلیون نفر جمعیت همچنان در لهله «انقلاب ضدامپریالیستی امام خمینی» در اطراف سفارت اشغال میشوند. شدهای امریکا آش رشته میپخت و هوار میکشید.
من به عنوان فردی از نسلی دیگر و با تجربههایی دیگر از خود، اجازه میخواهم که بدور از افادهها و شخصیتهای دوستدارانشان بدهند، این گفت و گو را باز کرد و نسل ما را به واقعیت «نسل فرصتهای سوخته» تبدیل کرد. ایشان و همفکرانشان به گرمی دوستانه بنشیند. چیزی از کارنامه ی فراموش نکند؛ شاید دریچهای به این نس م م ج ج ج ین ین ت ب ب ب ـ نظری نظری پیرنظری «دیر» بکند! شاید گرهه ب ن ن مم ش ش ش به شود بر ب ب ب ب می می یر یر هموطن هموطن و و و م م دچ ست ست ست! همین!
نادره افشاری ـ بهار2001 میلادی
بازنویسی تازه: 2008 میلادی