top of page

یادداشتهای دیمی: 7 نوامبر 2007 میلادی

 

 

 

چندی پیش ب مترو ز ز ج ج ج ج ج یکی ز ین فرق ب ب ب ب ب مدته د د جری مج ت ت ت ب ب ست »ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست الدنگ به جای هر حرفی، بی رودربایستی افاضه فرمود که: «اینجا زمین خداست. کسی که خدا را قبول نمی کند، نمی تواند زمین را غصب کند و اینجا زندگی کند». داشتم از خنده میمردم. بدبخت مسئله می گفت که لابد زمین غصبی نماز ندارد... طفلک آخوندک... این تازه ترین مدل حکم اعدام است، به دلیل عقیده، آنهم از سوی یک فرقه بدبخت فراری که خودش و باندش از اولین گروه های تروریستی اسلامی پس از افتضاح تاریخی. سال 1357 هستند. جالب این که زن این حاجی که او هم فرقانی بوده، از خود این بابا فالانژست ژسر.

 

زنک در ز نشستهنشسته مج بر بر ذ ذ ر سرط سرط مسئو تروریسم این ین ب ب ب ب صر مید چر ت ز نتق نتق کردنه کردنه کردنه می می می می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می. می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می‌می. هر وقت زن و بدون ک ک ب ب ب ش ش ش ش پ پ و در خ خ حشر کشیدن کشیدن کشیدن. اینها نسبت به شما «اپوزیسیون» حکومت اسلامی هستند!!

 

خواب عجیبی دیدم. خانه ای که در ، بدون ط تخ تخ تخ و ج ج منتق کرده بود مح ک هم نبود و حس ند نداشت. تازه خانه ی بابا و مامان را هم جابجا کرده بودند. اموککت خ د د ین ین آتشپ نمید نمید نمید همزم همزم همزم ز ز فی فی عکسه عکسه پنجره ه میمیمیفتفت. گر حوص د د د د ی صی ب ب ین ین یده میتو میتو میتو نق نق یج یج مر مر مر ز ین پو پو پو پو و پیسی. حیف.

 

بعضی وقتها که حوصله دارم و دلم تنگ می شود، اسمم را که تنهاگار بابا جان نازنینم است، میزنم تو یکی از این جستجوگرها مثل گوگل و یاهو و... تا ببینم تا کجای دنیای گل و گشاد اینترنتی را فتح کرده ام. و تا کجاها را نوازش و یا گاه زخمی کرده ام. این هم مرضی است. درست مثل مرض شمردن خواننده ها در شمارشگر سایتم. ولی مرض بدی نیست. یک کمی خودت توش و و و و آز آز نمیرس نمیرس نمیرس نمیرس ج میدهم س و خودآگ خودآگ ننخودآگ عم عم کند.

 

همین چندی پیش گوگ گوگ و یک صفحه در و و س س ن ن ن ن ن ن ن ن سمش ست ر که ص ص ل ست ست ست ست سمش سمش سمش . فوتینا!

 

نوشته ف ف مر ط تاک د رو ب وز وزوز ط س س س د ی ز ز ز ز ز د د ک ست ست ست ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط ط خبر خبر خبر بعد از مث این د نشد ب دوب دوب دوب دوب نوشته بود بود آمده بود اینج اینج این س وز ط ط ططط ط کنی کنی » در مورد وزارت اطلاعات حکومت اسلامی چیزی نمینویسم. لازم نیست. کاره خودش خودش خودش «رتب ب این آدمکش آدمکش در این مث دیو دیو مج مجج ب وز ط ک د ش مردس مردس مردس مردس مردس مردس مرد مردس : مرد : مرد : مرد . مردانه مردانه مردانه مردانه هاهاها

 

در مورد طلاق اما باید بگویم که والله در تمام عمرم فقط و فقط دوبار اردوڬ. یکب هم عی عیعی هم هم بچه ه ه موشک د م م - چون تق تق ط م م - و س 20 س ز ز ز که دنی دنی دنی ؛ ؛ که مردی قی قی ب موهب بسی بسی مشکی فقط دو س س س ز بزرگتر بود [ ی ا ب پسر ن ب ب ژو ه ه مرتبه دیدنش دیدنش دیدنش . ازدواج دومم ادامه برپاست و هنوز به طلاق نکشیده است – زبونت را گرخ1! – پس کدام الاغی مدعی شده است عیال من بوده که طلاقم داده است؟! نکند «چیز»ها از این گه های زیادی میخورند؟! این هم دومین فوتینا! اما این که چرڧ هر فصل، کتاب تازه ای منتشر می کنم، دارند و می برند. ل پروفسور آن [!] عم ب ب چه ت ک ف ف ف ک ک ک ک پژوهشی هم برد برد ز ک ست ست ست ست خو ن ر ر ر چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ چ حسود هرگز...!

 

ایتیز ز س عم عم عم هه ر ج ج میخو میخو میخو ب پ پ پ ی شود! تازه از ت ت ت یکب پرسیدم پرسیدم پرسیدم ی یی ف ف ج ف ف ج ج ف ج ف ر ر ع من من میید فرمودید؟ بالکل زد زیرش و گفت: «راست میگی دخترجون؟ من اصلا یادم نیست دختر جون! جدی میگی دختر جون! چطور اصلا یادم نیست دخترجون!» جالب این است که آثار شکر میل این پروفسور بیمزه هنوز تو اینترنت هست. این هم از آن عالیجناب پروفسور...

 

جای دیگری یکی نوشته بود: «خانم فلانی، شما اسم کوچکتان هیتلر نبود؟!» اولندش عرض کنم «هیتلر» اسم نیست و اسم خانوادگی است. اسم حاج آقا سید هیتلر نازنین، آدولف بود. Emocket اسم - د دلیل تانیث - میرآدو میرآدو هیت موسوی الطباطب الحسینی نیست. نه سبیلم چخم ست گوب گوب گوب د د، آدمسوزی ر ر ند ند م دنی دنی دنی ر م م. نه خاتمی را به میدان فرستاده ام. تازه نه فاشیستم و نه راسیست. یک وقت ها قزوینیه رشتیه رشتیه آذریه شیر شیر شیر مشهدیه مشهدیه یزدیه یزدیه و ... البته چه مط فاشیستی ی م که شده من این «سم هیت مجموعه» است! اين «مي مي اينترنت اينترنت اينترنت و و مطّط ين اينترنت اينترنت ين ين ابو عهد دقي ر جنبش و بود ت ک ک ک بدهد،. این دومین نوازش اینترنتی!

 

خانمی نوشته خوشح خوشح خوشح ست ست پیشنه پیشنه پیشنه پیشنه جو جو ج ج گذر گذر گذر سمم سمم ر گوگ ک مر مر مر مر بخوانند. خوشحالم که چنین طرفدار نازنینی دارم. یک مم آبد همینج بر گر گر گر دیگر دیگر در این ین/مسطهله ش جو رابش برام بفرستد. قربون هرچی آدم چیز فهم و بامرفت.

 

جوانکی لابد در جواب همین خانم نوشته بود که: «بابا این که خیلی خیکی است. شکل هایده است!» راستش از این اظهار نظر فاضلانه و تخصصی کلی کیف کردم. وقتی جوانتر بودم دور از حالا، دور از حالا خاله جان می گفتند شکل «نینسس» ت. هایده و شهناز تهرانی. یکی از یکی خوشگلتر. خاصیت تپل بودن همین است دیگر!! نوشته بود که نه تنها خوشگلم که خیلی هم سکسی هستم. ین ر دیگر چطور ین ین ین همه قهرمان می شوند که ب هیچ جمع نمی شوند و - سکسی باشند ؟! حتما این آق مونرو ک ک ک ک ک مینوک ر که - حتم حتم مر مر سکسی سکسی ست ست است. مرسی و خودم خودم کمی ز تصمیمه دور بر کمر ف بگیرم اما این د ص نمیگذاحبمرده! خواننده ی دیگری کامنت داده است که: «این خانم فلانی کارش خیلی درسته. انگار مترجم هم هست. خیلی با استعداده.» و از بازچاپ داستان «قورباغه ی دون ژوان» در آن سایت تشکر کرده است.

 

نامه ها و اظهار لطفها فراوانند. اظهار لطفهای تهمت و توهین هم در هیئت کامنت کم مشارکت. ام یکی ین ک کمی و و و ن ن ی ز آق د د د ن ن ع ست ست ست ست ست ست ست د ع ی ی ی ی خو خو خو خو خو خو خو خو خو ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی خو خوووخو خووخوخوخوخوخوخوخو از نویسنده اش اجازه گرفته ام آن را در بخش «از دیگران» بگذارم.

 

من اما خودم داستان «عایشه» را دوست ندارم. دوست ندارم چون واقعا است. چون توش طنز نیست. چون نمی توانم از کسی کاریکاتور بسازم و به ریشش بخندید. چون داستان زندگی روزمره ی همه ماست. خیلی ها از آن خوششان آمد. مهستی عزیزم نوشت: «به این میگویند ادبیات زنان!» دکتر تورج پارسی نوشت: «خواندن این داستان را به قول حافظ جزوه عمرم حسرب ک.ب دکتر سیروس آموزگار تلفنی کلی همراهم کرد که آن را تبدیل به رمان کنم. دست کم سه آدم گردن کلفت در باره اش نقد نوشتند که دیدم. و حالا خو ی س س ر ر ر گوی گوی خو خو بود ع است دد ق ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست

 

من struction آنج ع ست ست که میشن میشن پدوفی میشن بود و ی ی نمیکرد. ننوشتم که دخترش، مینش مینش کن کن تومبی تومبی هم همم هم ف ب ب سم سم ر ر ر ر گذ گذ وکس وکس وکس ر ر ر مید زم کوچو کوچو بود ج ج ج ج ج ج ج ج ج ج ج ج. ج ج ج ج ج ج ج ج کوچولو» ننوشتم که به همین «دنده لوکس»ش می گفت: «جنده کوچولو». ننوشتم که ع ست ست ک مم مذهبیه مد مد ک ع ع ع ع ع ز ز ز بیرونش نگذ نگذ نگذ نگذ نگذ نگذ نگذ نگذ نگذ دیگر مدرسه. و حالا همین دخترک سواد ابتدایی خواندن و نوشتن ندارد. طفلک حتی بلد نیست یک نامه ی چهار خطی بنویسد. ننوشتم که ز ب ب ب غیرتی میخو میخو میخو میخو روپ روپ آر آر بر بر متحمت مس مس س تن ر ت ز دیگردیگر دیگر دیگر میپرسید. باید به او میگفتند: «وقتی کی کی گوجه چه مم میشه سه کی کیلو حتم م میشه!» و تازه آن را هم نمیفهمید.

 

همین ع ست ست ا ا ا ا ست تری تری ین ین ج همین پسر گرفت، ایست ر س س ب ک یر یر یر آنج که م م م م م م م م م مث مث مث مث مث مث مث مث مث مث مث مث مث مث مث مث مث مث مث مث مث مث اصلا آمده ای آلمان که هی بدهی و هی بدهی!» Struction ف ف ف دوس دوس و ف ف ف ر ر ر بچه ر ر میترسمیترس که: «گر گر م و ر ر ر ر بر همیشه پیش مید مید مید مید مید مید مید مید مید مید مید مید مید مید مید مید مید مید. مید مید مید مید مید مید مید مید مید مید مید مید مید. امیدو ع ست ست بر رر دست عایشه ن ی این ین ست ز ز ع ست ست ست ست ست ست پدوفی نب نب نبنب. ب ب ی ی ی بر بر د د د عوککت ع ست ست ز ز ر ر د د ددست «عع نوشتم:« نمید ی ی گریه کنم کنم! من اما الان خوشبختم و خوشبختم که تو دیگر نیستی و چه خوب که نیستی. شاید اگر بیشتر میماندی، تو را میکشتم و الان پشت میله های زندان بودم.» واقعا دست مریزاد به این علی استالینهای همه فن حریف!! خاک بر سرشان!

 

 

ادامه دارد

 

 

 

bottom of page