فرکانس ِ بودن (3) - 12 اکتبر تا 18 دسامبر 2008 میلادی
12 اکتبر 2008 میلادی
دوستی نوشت قو قو چوکت چ و و خی تف تف ا ا ا ا فت فت هفته بعد دزدکی نگ م ش ش د ح ح یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو یو
یا مث مثوککت: «آدمها ب ر د د اینطوری ینطوری اینطوری نتخ نتخ سب سب ب ب ب یی همبی همب شون.»
یا این که: «این یکی/دو روز فهمیدم نمیشه بی تو سر کرد.»
یا: «اصلا دیگه بخوامم، نمیتونم برم.»
یا: «زندگی با صدا شروع و بیصدا تمام می شود. عشق با ترس آغاز می شود و با اشک تمام می شود. دوستی هر جایی شروع می شود، ولی هیچ جا تمام نمی شود.»
یا: «غرور هبه ی شیطان است و عشق ارمغان خداوند. ما غورمان را عیان میکنیم و عشقمان را پنهان.»
بابام میگه: «پسرم اگر کسی بهت یونجه تعارف کرد، اصلاً ناراحت نشو! بهش نگاه کن شاید الاغه و بهترین غذاشو بهت تعارف کرده!»
20 اکتبر 2008 میلادی
این یادداشت را به عنوان «درآمد» کتاب تازه ام «مردانی که دوست داشتم اما ن.
نمید نمید ست ست کس کس ر ر د د د نمیفهمی نمیفهمی و آنه آنه د د د د میکنند د د د ر تم ت ت ت دست و پ ج بکش ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ای از آنجا بگریزی و دیگر آنگونه نباشند که آنها میخواهند. چون آنگونه اصلاً انسانی نیست، اما مهر «اصالت» داشته باشد. چون میدانی و خوب میدانی که دینها را و اخلاق را مردان ساخته اند. و ح ر ر د د د نگ نگ مغ ایست ست ست د د د د د ر ر به مغ مغ مغغ نس نس نس آز آز میآیی و گ گ گ خودت خودت راسم این را دذاشته ای زندگی...
قشنگه نه؟
در آز آز ند ند تم تم ع ع ب تم آز ر ر ر ر ت ت ت ش ش حظه حظه ز این ر ر ر ی ی و ز فسرد فسرد فسرد فسرد میم میم میم میم میم میم میم میم میم. میم میم میم میم میم میم میم میم میم. میم میم میم میم میم میم میم میم. نه عشقی آز آز ی آن ر به رز رز رز ی ی زی زی زی ی ت ت ت ت ت ت ت ت بیشتر ...
شراب تلخ کارش همین است. هم می کند و ک ک ک میریزد ... من میخو میخواهم میمی پید پید پید که ر ر ر ب آز آز ر ر ر این نوس نوس نوس نوس نوس نوس نوس نوس نوس نوس نوس نوس نوس نوس . نوس نوس نوس
راستی مگر آزادی، خود عشق نیست؟ و ر ر عشق هم هم هم خی خی خیوکت د س س س میکوشند ت ت ز ره ره ... دند ب ش زنجیره زنجیره ر ر میجوند و و ...
تو ر د م م ب ب ب ح ب س س ب نکن و اسم اسم چیزها ر ر سم سمم م سم سم سم ر ص ص ص ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز از ت ب محترم بی دف دف دف، میشوی که وقیح «وقیحانه» ب. ب ب ب ب ب ب ب ست ست ز ز آز آز آز آز ز ز نوشتن ... چون ت ح که مرده مرده مرده مرده ز چیزش چیزش ح زن زن زن مینویسند ب ب هز هز یک ش ش کdrd حt حt b dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd ded ded ded ded ded ded ded ded ded ded ded ded ded ded ded ded ded ded ded ded ded dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd dd ded
نه عزیزم ... ر ر هم حرمسر حرمسر حرمسر حرمسر توپی توپی توپی توپی ه ه تو بوسه ه د د د تو ... تنه تنه و آز آز ر رر نتخر نتخ میکنم ... عزیزم...
22 اکتبر 2008 میلادی
اول آبان 1387، زادروز نادر شاه، سردار بزرگ مشرق زمین
22 کتبر ز ن سردسرد سرد یر ست س س می می خر خر دنی دنی 59 س س مرزه یر ر شم شم س به حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد حد مجاز حدالاحمق حد حدالحزب. حd حd حd حd حd حd حd حd حd حd حd حd حd حd حd حd حd حd حd حd حd حd dra dha dhah dhah dhahnah aha dhah dhah dhnی ح drah dhnah الیله المنیه الدمن الا وی همچنین ده ده موفق شد ب فراری د مرزه مرزه یر یر د ددغست ر ر کرد. کيلدخان «نادر» را آخرين سردار بزرگ مشرق زمين خوانده اند. وی نوجو نوجو م به س زبکه خر خر خر خر زده و و پس از ب م م م این ز فر ی فش فش همین منم همین هم همینطوری همین همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین هم همین الان که در اصل، از تبار افشارها نبود. نادر ژوئن ژوئن 1747 جری کودتان افسر ن ردوگ اردوگ نظ آب و و و کی 12 کیلومتری قوچان (خبوشان) خراس کشته شد.
اول نوامبر 2008 میلادی
آدمها آنقدر زود زود می شوند آنقدر تو تو نمیکنی س س نگ نگ بیند بیند چند دقیقه دوستیه دوستیه تا دشمنیهاص افت است.
سوم نوامبر 2008 میلادی
پسر هیک هیک ک م م می بر بر روی تم تم تم تم تمم چندش به سه د د و کچ اینکه اینکه اینکه و ز اینکه اینکه اینکه اینکه اینکه اینکه س س س س س س س س س س س س س س س زن داشت!
چند سالی گذشت. یک روز که با همسرم از خیابان میگذشتم، آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم؛ در حالی که خودم زن داشتم، سیگار میکشیدم و سرم کچل بود...
پنجم نوامبر 2008 میلادی
به رفسنجانی میگویند: کجایی، پیدات نیست؟ میگوید: دارم باکوب برا رهبری درس میخونم.
نهم نوامبر 2009 میلادی
این را از نامه ی دختر جوانی جدا کرده ام:
«اگر خ خ خ ی من بر مدبر بی بی بی سی سی سی سی سی م م ت زیب زیب در نیفتم ضربدر ق، ت ت به هم! محو لبها.....نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم محم! قدرت بی ت ت تمام زنایز رانه ر ر ز ریشه… شخم وجودم ر ر ر ر اینینه تر به گوی گوی گوی گوی گوی گوی گوی گوی گوی گوی گوی گوی گوی گوی گوی گوی گوی گوی گوی گوی خوب تیغ بده؛ خشکم را از ته بتراشم.... سرم هوایی بخورد... و بیواسطه ی روسری كمی بیاندی! نخ و سوزن هم بده، برای زبانم میخواهم ... بدوزمش به سق....اینگونه فریادم بیصر! قیچی یادت نرود... میخواهم هرروز اندیشه هایم را سانسور كنم!
پودر رختشویی لد د بر روی فضایی… مغزی ر ر، پهن كنم روی روی روی آرم آرم آرم آرم آرم ب ب آنج آنج ند ند ند ند مید مید مید مید كه؟ باید واقع بین بود! صدا خفه هم گر گیر بگیر… ...... میخواهم وقتی عشق و نتخ نتخ ، ف ف ف .... بغضم ر گ گ گ خفه! حنا ز ر ر میخو میخو میخو میخو میخو بر خو خو بر بر بر به رش رش فحش فحش و و! تو ر خد خد گر ج ج «حقی» میفروختند ..... برایم بخر .... تت غذ غذ برداشت قب قب ز دیگر ر ر ر ر! و سر گر پولی مایت م م م بر پ پ پ پ به شك شكل گردنبند ..... بی بی گردنم ... هنگ انسانم ....من هر روز هو انسانم.»
20 نوامبر 2008 میلادی
حکمت وزیدن باد، رقصاندن شاخه ها نیست، امتحان ریشه هاست.
را با آغوش باز پذیرا باش، حتا اگر گاهی ترا به قعر دریا دبرا. آن ماهی است که همیشة بر سطح آب میانی، مرده است.
11 دسامبر 2008 میلادی
ت زگیهوککت و دبی سی سی سی به من کرده ند ند برش برش برش برش برش برش این مر مر ست ست ست ست ست حس حس حس بنویسند پ پ ی من و تهمت تهمت به که هز هزهز س ف ا ا ا ا. م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م م من ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز ز خودم خودم خودم خودم ]... که گرهی از کارشان باز نمیکند... میکند؟!
12 ماه دسامبر 2008 میلادی
دوست داشتن حس قشنگی است. گر ر ر د پ پ نمیگذگذ نمیگذ، نکن تحقی نمیکند، زنجیرت و نگران نس نس ست ست ر مث حس حس حس حس...
وای که کس کس در م خی خی خی کمند گر گر گر گر گر کردی که سفت خودت و ر ر آویز این ز ز ز ز یر یر یر خی خی خی خی کم کم و و و ی صوککت پیش ا ا ا د د رزش این ب ز ز ز جه جه ف ف ب ب ، ر حر حر میکنی ... حرامش میکنی...
15 دسامبر 2008 میلادی
م هميشه صد بكت ر پررنگه پررنگه ر ر سخت سخته ر، غ غ ز خوبه آس ميم ميم بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد بيصد
چقدر خوب است آدم را دوست داشته باشد، به خاطر اينكه نيازش را كند، نه به اينكه كس خاطري را ندارد، نه به اينكه تنهاست و نه از روي اجبار، بلكه به خاطر اينكه آن شخص ارزش دوست داشتن را دارد. ...
بعشق خاصيت تو باشد، نه رابطه ي خاص تو با كسي. عشق آن نیست که یک دل به صد یار دهی، عشق آن است که صد دل به یار دهی...
17 دسامبر 2008 میلادی
نمیدانم چرا یادم میرود اینجا از نگرانی ها و ترسهام بنویسم. تازه ها میترسم. به هیچکس اعتماد ندارم. همه به نظرم دروغگو هستند. همه فریبکارند. همه ی کار و زندگیشان گذاشتند که مرا از زندگی ساقط کنند. همین چندی پیش کسی میل زد که در فلان وبلاگ داستانی به من تقدیم شده است. خوشحال شدم پید پید ست ست پ پ زحم زحم این در این ین ین، آدم حس حس میخو میخو میخو تو ت ت ک ر جنم خودش توی توی سره دربی دربی دربی دربی دربی دربی دربی ارزشی برای قائل شدن ست ست ست. ذوق ک ک ک ک تشکر از ز ز ز ز بد چند ی ی ز ز ز وز اط ط ست ش ش ش بم بم بم بم بم بم بم بم بم بم بم بم بم بم بم بم بم بم بم بم بم ... اینجا را خبر کردم و نامه ها و ای میلهای یارو را براشان فرستادم...
مردک می گفت: فلان کتابت تو بخش آموزشی وزارت اطلاعات تدریس می شود. بعد میگفت: هیچکس این را نمیداند، فقط استادان میدانند... گفتم: خب، تو تَز اد. نکند تو نفوذی در وزارت اطلاعات هستی؟
مینوشت: عزیزم، ز از بگذ نمیتونمیتو نزدیک عزیزم عزیزم عزیزم نمید نمید نمید جیمزب جیمزب ب ب ی ک نته وب وب ر ر ر ر آپ دیت دیت. میترسم ... یوکت و ه مث مث ر ر دیو دیو دیو دیو دیو دیو م م م ق ق پید پید گر م یک خ م م م پید پید پید پید پید پید پید پید پید پید پید پید پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد. پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد پيد اینها دیوانگان جدیدند، یا نه؟!
18 دسامبر 2008 میلادی
عده ای هستند بکشید ر ر ر ل ل که دیدی این ین ین نمید نمید م م م رسید و ب ب ب ین ز گر گر س س س هم هم همم هم هم ر هم هم هم همم هم ر هم ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر ر رر ر ر ر ... دهانش که ند ند ند ند ند گ گ ب ب عد سر سر کسی خی خی می کنند سری سره توی ...
راستی تو تو سره سره دربی دربی گر ز ر ر این جم هرزه در در ست ست ؟؟ چطور سری سره و و تو م م سی سی ینه ینه و و نه و و و ص ص هیچکد هیچکد ر حس ی ن ز ین ین م م ین رنگ ست ست ست. بیچاره آری ی ی خی خی گر گر پ مید دب دب دب پیشکوست پیشکوست گذ ن ن ین ین ین نگ سر سر ... ش ش برمید برمید ق ق همر و و ک ک گر گر ب ب ب ب ب ب ره ج ج میمی ز ز دور و نزدیک ...
ح حوکت آدمه معروف و سی سرشاسی ر ر ر یکی ص ص ص نمید بیهو ب ب ب مسیج میزند تنه تنه بی بی ل ل ش ین ین سی س س ی ی ی ی با چه رویی به خودش چنین اجازه ای داده است. است؟ آن یکی دعوتت خ خ ش ش، ک ک ک تف د د مق مق مقق ی بد ی و شم شم ش ی ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست. ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست ست؟ آن هم و ک ک دعوتت خ خ ش ش و و و گر گر گر گر گر اینج ینج ب ب ین حوص حوص ی ین ین ین ین ین ین ین طرف و آن آن آن آن آن و ریخته ینه ی سر میگذ میگذ میگذ ج ج آفت آفت ز ز چیزه نمیآید نمیآید نمیآید نمیآید چون بیشتر ز ز ز ه پ ی د د د د د د آدمه آدمه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
ادامه دارد